یار جانی

اندر احوالات منه عاصی...........

یار جانی

اندر احوالات منه عاصی...........

شاید پایان

دوستان وبلاگمو عوض کردم سایت جدیدش اینه به خاطر اینکه این وبلاگم گاهی اوقات باز نمی شد... 

www.yarejani.persianblog.ir

آیینه

شیخ سَررَزی، رحمة الله علیه، میان مریدان نشسته بود. مریدی را سر بریان اشتها کرده بود. شیخ اشارت کرد که او را سر بریان می باید بیارید. گفتند: شیخ، به چه دانستی که او را سر بریان می باید؟ گفت: زیرا که سی سال است که مرا بایست نمانده است، و خود را از همه بایستها پاک کرده ام و منزهم. همچو آیینهء بی نقش ساده گشته ام. چون سر بریان در خاطر من آمد و مرا اشتها کرد و بایست شد، دانستم که آن از آنِ فلان است، زیرا آیینه بی نقش است. اگر در آیینه نقش نماید، نقش غیر باشد.

بیداری

خییلی وقته آپ نکردم این مدت کار های زیادی کردم از تذهیب گرفته تا مثنوی خوانی و حافظ خوانی و به جای امتحان مقدماتی تذهیب امتحان پیشرفته دادن خلاصه خیییلی به خودم رسیدم کلی حال کردم تلافی این چند سال رو در آوردم 

نمی دونم دیگه چی بگم...... خوشحالم

مهر

سرم خیلی شلوغه!!! 

از سایت بیمارستان دارم آپ میکنم 

میخواستم یه مطلب از تذکره الاولیاء بنویسم ولی مطلبمو یادم رفته بیارم از بس که هول هولی کارامو انجام میدم

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد 

                                             شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

مجنونی عاشق

تو آنی که نیاز مینمایی!
آن نبودی که بی نیازی و بیگانگی مینمودی! آن دشمن تو بود!
از بهر آن میرنجانیدمش که تو نبودی!
آخر من تو را چگونه رنجانم که اگر بر پای تو بوسه دهم، ترسم که مژه من در خلد
و پای تو را خسته کند

لبخند

وای نمی دونم چند روزه آپ نکردم ........چه حس بدی بود فکر نمیکردم تا این اندازه عادت کرده باشم!!!! 

تقصیر این بیمارستانه دو شیفت پشت سر هم داشتم می مردم

حس

امروز قدم زدم توی برف ها و با گوش جان صدای قدم هامو گوش دادم روی برف ها خدارو شکر کردم به خاطر.......... 

این هوای صاف آفتابی و سرد یه حس نوستالژیک به آدم میده قشنگیش هم به همین تضادشه. 

کلا این حس نوستالژیک بیشتر رو زا با منه یه خوشحالیه همراه باغم....... 

 

هفت آسمان و زمین، و خلقان
همه در رقص آیند آن ساعت که صادقی در رقص آید.
اگر در مشرق موسی در رقص بود
اگر محمد در مغرب بود، هم در رقص بود و در شادی!